دانلود رمان,رمان زیبا,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان خارجی,دانلود رمان جدید 95,

.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
آخرین ارسال های انجمن

 پارت 4 رمان من ارباب توأم 🌹 🌺 🌹
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
بعد دستاشو برام باز کرد ..مثل همیشه که میرفتم بغل بابام با اين کارش کلي ذوق زده شدم و
پريدم بغلش ..آغوش پدرم پر آرامش بود
..پر گرمايي که هر لحظه اش بهم احساس امنیت میداد ..احساس غرور از اينکه پدرم سعید
نعمتیه ..و مادرم هم شیوا نعمتي ..
با غرور تو بغل بابام بودم با غرور وصف نشدني چشام بسته بود و از تک تک اين لحظه ها
استفاده میکردم ..ولي زياد طول نکشید که با صداي مامان چشامو باز کردم .مادري که عین فرشته
ها ست کسي که حاظرم همه لحظه هاي زندگیم رو فداش کنم نه تنها مادرم بلکه واسه پدرمم
همینطور
با حرفي که مادرم زد باعث شد خجالت سر تا سر وجودمو بگیره و سرمو پائین انداختم
مامان _ رزا دخترم جواب سالم واجبه ..
سرمو از شرم انداختم پائین من هیچ وقت به اين دو فرشته ي مهربون بي احترامي نکردم و حتي
يه نه هم در برابر حرفاشون نگفتم
_ خیلي معذرت میخوام ..يه لحظه به کل يادم رفت ..سالم خسته نباشید ..
بابا با لبخند جوابمو داد ..
بابا _ علیک عزيزم برو لباساتو عوض کن .بعد بیا اينجا میخوام باهات حرف بزنم
سري به نشونه ي باشه تکون دادم و به سمت اتاقم راهي شدم ..بعد از رد کردن پله ها بالخره به
اتاقم رسیدم ..اتاقي که همیشه خلوتگاهم بوده و هست ..
لحظه هاي آخر صداي ضعیف و اعتراض گونه ي مامان به گوشم رسید که بابا رو مخاطبش قرار
داده بود ..



:: برچسب‌ها: پارت 4 رمان من ارباب توأم ,
:: بازدید از این مطلب : 704
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 23 مرداد 1396
.
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]

موضوعات
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی