دانلود رمان,رمان زیبا,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان خارجی,دانلود رمان جدید 95,

.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
آخرین ارسال های انجمن

14 RE :

**************
سرشو بالا آورد و با چشمای اشکیش بهم نگاه کرد اشکای منم شدت گرفت
-آرش:من دوست دارم دنیا چرا نمیخوای بفهمی باور کن هیچکدوم از کارام از روی هوس نیست حتی.....
سرشو انداخت پایین
-آرش:حتی اون بوسه
دیگه کنترل اشکام دست خودم نبود چقدر صداش میلرزید از جاش بلند شد و کنارم نشست دستامو تو دستاش گرفت و تو چشمام خیره شد
-آرش:گریه نکن فدات شم من طاقت دیدن اشکاتو ندارم
لبامو به زور از هم باز کردم
-ممنو بببخششش آرررررش منننن اشتباههه کردممم آخخخخه فکـ......
انگشت اشارشو گذاشت رو لبم
-آرش:هیسسسس چیزی نگو عزیزم آدم از عشقش دلگیر نمیشه بهت حق میدم هر کی دیگه جای تو بودم همین فکرو میکرد
با سر انگشت شستش لبمو نوازش کرد
-آرش:میدونم نباید اینکارو میکردم ولی دست خودم نبود اون روز خیلی حالم بود ترس از دست دادنت بدجوری دیوونم کرده بود
-اولش خیلی ناراحت شدم ولی الان نمیدونم چرا دیگه ناراحت نیستم و هنوزم بهت اجازه میدم لمسم کنی درصورتی که مطمئنم هر کس دیگه ای جات بود باهاش برخورد خیلی بدی داشتم
لبخند،شیرینی رو لباش نشست و باز لبمو نوازش کرد
-آرش:چون من با بقیه فرق میکنم چون من عشـ.....
به اینجا که رسید دست از نوازشش برداشت و دستامو گرفت مستقیم تو چشام نگاه کرد و با لحن ملتمسی گفت
-آرش:دنیا بگو بگو که توهم منو دوست داری بگو که عاشقمی آخه من عشقو از تو چشمات میدیم بگو که اشتباه نمیکردم
به چشمای ملتمس و پر از ترسش خیره شدم
-قبلا هم گفتم اگه برام مهم نبودی هیچ وقت اجازه نزدیکی رو بهت نمیدادم
دستامونو بالا اوردم
-الان دستام تو دستات نبود
-آرش:یعنییی دوسـ دوسم دارییی؟
لبخند ارومی زدم و یکبار پلک زدم
-عاشقانه میپرستمت
با بهت بهم نگاه کرد نگاش تو چشمام میچرخید انگار میخواست از صحت حرفم مطمئن بشه یهو چشماش برق زد و محکم بغلم کرد
-آرش:منم عاشقتممممم عزیزم دنیای آرش دنیای من زندگی آرش
زیر دستاش داشتم لِه میشدم ولی این لِه شدن برام شیرین بود چون دستای عشقم بود یهو منو از بغلش جدا کرد و دستاشو دو طرف صورتم گذاشت
-آرش:دنیا اجازه میدی؟
خواستم بپرسم چرا که نگاشو رو لبام دیدم فهمیدم منظورشو لبخند نازی زدم
-دِ ن دیگه آرش خان اگه تا همینجاشم بهت اجازه دادم خیلی بهت ارفاق کردم اینو بهت بگم که دیگه خبری از اینکارا نیست تا وقتی بهم محرم بشیم
نگاه مشتاقشو بهم دوخت
-آرش:میدونم عزیزم ولی تورو خدا فقط همین یه بار این بوسه فرق داره قراره بوسه عشقمون بشه
با چشماش داشت التماس میکرد فکر کردم من که بهش ابراز علاقه کردم قبلا هم منو بوسیده الانم تو بغلش بودم پس چرا این اجازه رو بهش ندم من که حاظر نبودم به جز اون با کسه دیگه ای باشم پس جایی برای درنگ نمیمونه
-فقط همین یه بار دیگه خبری نیست تا محرمیت
لبخند شیرینی زد و چشماشو بست و سرشو جلو آورد منم چشمامو بستم و دومین بوسمون رقم خورد اینبار منم همراهیش کردم چون این بوسه عشقمون بود.


:: برچسب‌ها: رمان سرنوشت یک عشق پارت 14 , سایت رمان , وبلاگ رمان , ساخت رمان , تایپ رمان ,
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : پنجشنبه 20 مهر 1396
.
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

کد امنیتی رفرش

موضوعات
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی