★آرش★ پامو روی پدال گاز فشار دادم و دنده رو عوض کردم باید هر چه زودتر میدیدمش دستمو روی بوق گذاشتم تا ماشین جلویی از سره راهم کنار بره ولی انگار این قصدو نداشت با عصبانیت روی فرمون کوبیدم -دِ برو کنار لعنتی خیلی حالم خوبه اینم رو اعصابم اِسکی میره دوباره بوق زدم ولی اعتنایی نکرد نگام به بغلم افتاد که خالی بود سریع سرقت گرفتم و کنار اون ماشین سرعتمو کم کردم رانندش یه دختر جوون بود که خیلی خونسرد داشت رانندگی میکرد عصبی غریدم -هی خانم معلومه کری صدای بوق رو نمیشنوی؟ خشمگین نگام کرد +اولا کر خودتی و هفت جد و ابادت دوما خب شنیدم که چی مگه من فقط تو خیابونم تو راه داشتی خب میتونستی از کنارم بری سوما حالام برو که حوصله کل کل کردن با آدمای بیشعور و بی اعصابی مث تو رو ندارم کارد که سهله قمه هم میزدی خونم در نمیومد مشت محکمی به فرمون زدم و خواستم حرفی بزنم که با دیدن دختر کناریش حسابی جا خوردم و زبونم بند اومد همون دختر پرووعه با دیدنم پوزخندی زد و گفت +چیشد چرا لال شدی تا همین الان که داشتی حسابی بلبل زبونی میکردی هه چیه خوشگله نه؟ دیگه نفهمیدم چیشد ولی توی یه لحظه پیچیدم جلوش و زدم روی ترمز اونم نتونست خودشو کنترل کنه و محکم از عقب خورد بهم سریع از ماشین پیاده شدم و به طرفش رفتم اون دختره هم پیاده شد +پسره ی احمق واسه چی پیچیدی جلوم اهه ببین با ماشین نازنیم چیکار کردی در ماشینو باز کردمو بازوشو گرفتم از ماشین پیادش کردم و بدون توجه به اون دختره اونو سمت ماشین خودم بردم و سوارش کردم دختره تا این رفتارمو دید بیخیال ماشینش شد و به سرعت به طرفم اومد +چیکار داری میکنی کثافت واسه ی چی اونو سوار ماشینت کردی یالا پیادش کن وگرنه اینقدر جیغ میزنم که همه بریزن سرت تا خواست درو باز کنه سریع سوار شدم و قفل مرکزی رو زدم.