loading...
دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه,رمان بیست
admin بازدید : 1302 دوشنبه 18 آذر 1398 نظرات (2)

 

باید پیش تر برود، نیم نگاهی رو به سقف انباری انداخت و باز شد همان مرد خشک و زخمی امروز:_وقت ندارم تلفت کنم، لباساتو بپوش

برسونمت البته اگه بهت مزه نداده باشه و نخوای دوباره تدربه ش کنی با چند تا غول بیابونی دیگه!صرردایش در نمی آمد، بارانی بود و ناباور.

admin بازدید : 1723 جمعه 23 شهریور 1397 نظرات (0)

 

 

 

 

نام رمان: تب

نویسنده: پگاه رستمی

تعداد صفحات: 1411

 

 

بخشی از رمان:

کیف چرم مشکی ام را از دست راست به دست چپ متقل میکنم و دستگیره در را پایین میکشم. منشی به محض دیدنم برمی خیزد و سلام می کند. جوابش را می دهم و به سمت اتاقم می روم.

صدایش را می شنوم.

– اولین نوبت امروز ده دقیقه است.

بدون اینکه بچرخم و نگاهش کنم می پرسم:

-به چند نفر وقت دادی؟

-هفت نفر.

به ساعتم نگاهی می اندازم و با درماندگی فکر می کنم”هفت نفر که هر کدام چهل و پنج دقیقه وقتم را می گیرند و کلا می شود شش ساعت و الان هم که چهار ساعت است و یعنی.. تا 10 شب درگیرم…

درماندگی ام را بروز نمی دهم.

-اکی لطفا یه قهوه بیار واسم! بدون شیر و شکر!

چشمش را می شنوم و وارد اتاق می شوم. کتم را در می آورم و به جا رختی می زنم.

دستی به پیراهنم می کشم..

 

 

 

 

 

دانلود رمان تب

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 196
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 79
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 157
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 2,906
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 3,035
  • بازدید ماه : 3,882
  • بازدید سال : 40,937
  • بازدید کلی : 1,302,911
  • کدهای اختصاصی