دانلود رمان,رمان زیبا,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان خارجی,دانلود رمان جدید 95,

.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
آخرین ارسال های انجمن


نادیا با ذوق: بریم رو اون مبلا بشینیم. اینجوری میتونیم لم بدیم و یه شام راحت بخوریم. - باشه. شما تا یه جا بشینی منم سفارش میدم و میام. فقط غیر از مرغ و ذرت چیزی میخواین؟ - نادیا با سرخوشی سرش رو به سمت پایین تکون میده و ادامه میده: یه سالاد فصل یه پیاز سوخاری یه قارچ سوخاری با.... اممم.... نوشابه کوکا.... دسرم میخوام. پیمان با خنده نگاهی به نادیا میکنه و با سر موافقت میکنه و به سمت قسمت سفارش میره که نادیا سریع پشت سرش میدوه و : - شما چی میخواین بخورین؟ - با خنده: چطور؟ نادیا سرش رو پایین میگیره و زمزمه میکنه: دلتون پیتزا نمیخواد؟ مخلوط؟ پیمان هر چی سعی میکنه واقعا نمیتونه جلوی خنده شو بگیره. این دختر واقعا هنوز خیلی بچه ست. به همون سادگی، با همون احساس دست نخورده کودکانه. سرش رو بلند میکنه و نگاهش رو به چشمای نادیا میدوزه و : اینم فکر خوبیه. یه پیتزا مخلوط میگیرم با یه مرغ چهار تیکه با یه همبرگر یا هات داگ. ها؟ - چیز برگر. نادیا به حالت دو از کنارش رد میشه



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل شش , رمان , رمان جدید , رمان فا , نودهشتیا , رمان رمان رمان ,
:: بازدید از این مطلب : 1044
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393

نانادی چته؟ چرا دمقی؟
- ولم کن آریانا. - چیزی شده؟ - نه. - ببینم راستی بالاخره چی شد. برا مهمونی پنجشنبه چیکار میکنی؟ لباس منظورمه. - هیچ کار. با یه بلوز و شلوار میام. - وای نانادی. چرا نمیفهمی. هزار بار بهت گفتم مهمونی رسمیه. همه با لباس شب میان. اونوقت تو میخوای با بلوز شلوار بیای؟ لابد منظورتم از شلوار، جین یا گرمکنه. اه. خوبه از اول هفته وقت داشتی ها. بهت گفتم برو پیش خیاط مامان برات دو روزه میدوزه یه چیزی اما تو مخصوصا لج کردی. خیلی بچه ای. - نخیر نه بچه ام نه لج کردم. من متنفرم تنهایی برم خیاطی لباس سفارش بدم عین این بدبختای بی کس و کار. - چه ربطی داره نانادی؟ میخوای لباس سفارش بدی. دیگه تنها و غیر تنها نداره. - ن... می... خوام. - خیله خوب. صداتو بیار پایین. پاشو با هم بریم یه لباس حاضری بخر خوب. - اه گیر دادی ها. انگار حالا چه خبره. - نانادی این یه مهمونی خیلی مهمه. چند تا مهمون خارجی داریم که اگه خدا بخواد قراره بشن مشتری های آینده مون. دلم میخواد تو این مهمونی به عنوان همراهم بی حرف و عیب باشی. از همه نظر. پس به خاطر من پاشو بریم یه لباس بگیر. آخه به قول خودت هر لباسی یه جایی داره. همه آقایون با کت و شلوار و کروات و همه خانم ها با لباس شب. اونوقت خودت احساس وصله ناجور بودن نمیکنی با شلوار جین و بلوز؟ ها؟ - خوب یکی از همین لباس شب هایی که دارم رو میپوشم. - خواهش میکنم نانادی لباس شب هاتم فقط خاص خودته. یا انقدر کوتاه و تنگه که همه چشم بدوزن یا انقدر بالا تنه اش بازه که کافیه یه خم بشی تا.... - چطور تا دیروز هیچکدوم اینا نه ایراد داشت نه به چشمتون میومد. حالا امروز یهو ایراد دار شدن؟ - نانادی تا دیروز یه دختر بچه 17 18 ساله بودی که همه به چشم بچه نگات میکردن اما الان یه دختر 19 ساله ای که همه به یه چشم دیگه بهت نگاه میکنن. - هه فقط برا همین یه سال بزرگ



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل پیج , رمان , رمان جدید , رمان قدیمی , رمان رمان رمان , رمان عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 1053
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393


- امیر خواهش میکنم ازت. باید با هم حرف بزنیم. التماس میکنم امیر. ... - تو نمیتونی به همین سادگی رو همه چیز پا بذاری. باید پاش وایسی. ... حالا صدای مریم هر لحظه بلند تر و گریه اش شدید تر شده بود. پیمان همه وجودش چشم شده بود و گوش. گوشهایی که کم کم داشت از چیزهایی که میشنید سوت میکشید. نه قطعا مریم انقدر نمی تونسته احمق باشه اما خوب چراکه نه. وقتی یه دختر ساده چشم و گوش بسته باشی که با سادگی به هر کسی اعتماد کنی، وقتی چشمت تو زرق و برق دنیا بخواد کور بشه انتظاری بیش از اینم نباید ازت بره. مریم مدتی بود که گوشی رو قطع کرده بود و اشک میریخت و پیمان تنها مثل آدمهای مات زده نگاهش به مریم و فکرش در حال حلاجی حرفاش بود. - امیر من حامله ام . امیر التماست میکنم کمکم کن. آخه من برم به بابام چی بگم؟ بگم این بچه کیه؟ بگم چه غلطی کردم امیر؟ پس چی شد اون حرفایی که میزدی؟ اون وعده وعیدات. تو که میگفتی خیلی دوسم داری. نمیخوای بگی که تمام حرفای اون شبت فقط برا مجاب کردن من برا تن دادن به خوشگذرونیت بود؟ امیر به قران اگه نیای بگیریم خودم زنگ میزنم و همه چیز رو به کمند میگم.



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل چهارم , رمان جدید , رمان , رمان عاشقانه , رمان غمگین , رمان دپرس ,
:: بازدید از این مطلب : 967
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393

ببینم تو برا چی ترم تابستونی گرفتی اصلا؟ - میخواستم ببینم فضولم کیه. - چه بد اخلاق. خوب حالا که گرفتی دیگه غر زدنت چیه؟ یه روز در هفته میری دانشگاه عوضش شیش روزه دیگه داری غر میزنی. تازه دیگه هم که تموم شد ترم. بس کن غر غر کردناتو. حالا هم این بند و بساطت رو از رو این میز جمع کن. مهمون دارم. - تو خونه؟ - ایرادی داره؟ - دفترت رو ازت گرفتن مگه؟ اصلا خوشم نمی یاد. من پس فردا امتحان دارم باید یه کتاب رو تقلب بنویسم. تو اتاقم نمی تونم. میزم کوچیکه. - کاغذاتم همچین بزرگ نیستن که جا نشند. جمع کن برو تو اتاقت. بگذار پیش غریبه ها برامون آبرو بمونه. - برو بابا دلت خوشه. تقلب نوشتن شد بی آبرویی؟ - وای نانادی جمع کن اون کیف کتابت رو. من با وکیل جدید شرکت قرار دارم. تازه مانی هم قراره بیاد. میدونی که برسه تقلب هاتو ببینه باز سر به سرت میذاره. تازه برا خودت میگم. جلو دو تا وکیل برا خودت آبرو بخر که فردا تو یه دادگاه دیدیشون نگن این از این وکیل قلابی هاست.حالا خود دانی. - غلط میکنن. این کارا عرضه میخواد اینا ندارن به من چه. تازه شاید این وکیل جدیدتون یه کم عقل و شعور داشته باشه و یه تجربه هایی



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل سوم , رمان , رمان جدید , رمان قدیمی , رمان عاشقانه , رمان رمان رمان , رمان ایرانی ,
:: بازدید از این مطلب : 1024
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393

مرجان جان من یه کم ریزتر بنویس اینجوری که تو داری تقلب مینویسی من باید یه بغل ورق با خودم ببرم سر جلسه. اه. - چقدر غر میزنی نانادی. بابا تقلب میشه یه خط دو خط. یه صفحه دو صفحه نه که کل کتابو بذاری جلوت و بسم الله. دستم شکست به قران. تازه تو از کجا میخوای بفهمی من چی رو کجا نوشتم . - تو نگران نباش کارتو بکن تنبل. من بعدا یه نگا میندازم چی رو کجا نوشتی. بدو تا شام رو نکشیده مامان. - راستی امتحان دادش گلمو دادی یا نه هنوز؟ بد شاکیه از دستت. - آره بابا. دادم تموم شد. بی خیال از این شاکی شده که نه سر میان ترم تونست ازم تقلب بگیره نه سر پایان ترمش. من نمی فهمم چرا انقدر دنبال تقلب گرفتن از منه. انگار خودش این دوران رو نگذرونده و به عمرش تقلب نکرده. بی کاره ها. یکی نیست بگه بابا به فرض اصلا یکی داره تقلب میکنه. تو رو سننه. جاییزه نوبل بهت میدن تقلبش رو بگیری یا سواد تو کم و زیاد میشه. چشتو ببند سقف رو نگا کن بذار مردمم تقلبشون رو بکنن دیگه. مانی که از دقایقی پیش کنار در اتاق نانادی در حال گوش کردن به حرفای نانادی و مرجان خواهرشه در رو با عصبانیت باز میکنه و نگاه طوفانیش رو به نانادی میدوزه: چشمم رو رو تقلب هر کی ببندم رو مال تو یکی نمی بندم.



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل دوم , رمان , دانلود رمان , رمان جدید , رمان رمان رمان , رمان عاشقانه , رما غمگین ,
:: بازدید از این مطلب : 1200
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393

 ما...ما....ن..... ماشینه رو افتادین.... ای ول.

- مرگ. دختره احمق. کر شدم. این چه جیغی بود؟ فکر کردم مردی. چت شد یهو؟

- بلیط دبی رو افتادی شازده. فردا بلیط نگرفته نمی یای خونه.

- دروغ میگی!!!!!!!!!!!!! گرفتی ما رو.

- دروغم چیه. باور نداری بیا خودت ببین. هنوز صفحه بازه.



:: موضوعات مرتبط: رمان تقلب ,
:: برچسب‌ها: رمان تقلب فصل اول , دانلود رمان , رمان , رمان جدید , رمان ایرانی , رمان خارجی , رما فا ,
:: بازدید از این مطلب : 1297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : admin
ت : دوشنبه 06 بهمن 1393
موضوعات
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی
Code Center Code Center